چه آتشیست که در حرف حرف آب نشسته
چه آتشیست که در حرف حرف آب نشسته | که روضه خوانده که بر گونهها گلاب نشسته؟ | |
صدای آه بلند است گوشه گوشۀ تکیه | چه نالههاست که در روضۀ رباب نشسته | |
کدام سو بدود چشمهای خستۀ این زن | که در مسیر نگاهش فقط سراب نشسته | |
«چه کردهاند که زیر عبا میآوریاش؟ آه! | چه کردهاند که در چشمهاش خواب نشسته؟ | |
چه دیر میگذرد! کو صدای گریۀ اصغر؟» | میان خیمه زنی غرق اضطراب نشسته | |
کشیده روی سرش باز چادر عربی را | درست مثل سؤالی که بیجواب نشسته | |
کسی نگفت در آن سرزمین چه دیده که یک سال | رباب یکسره در زیر آفتاب نشسته |