چون راهشان به معرکهی کربلا فتاد
چون راهشان به معرکهی کربلا فتاد | گردون به فکر وقعهی روز جزا فتاد | |
اجزای چرخِ منتظَم از یکدگر گسیخت | اعضای خاکِ مُتّصل از هم جدا فتاد | |
تابان بهنیزه رفت، سر سروران ز پیش | جمّازههای پردگیان از قفا فتاد | |
از تندباد حادثه دیدند هر طرف | سروی به سر درآمد و نخلی ز پا فتاد | |
مانده به هر طرف نگران، چشم حسرتی | در جستوجوی کشتهی خود، تا کجا فتاد | |
اگه نگاه پردگی حجلهی بتول | بر پارهی تن علی مرتضی فتاد | |
بیخود کشید، نالهی هذا اَخی چنان | کز نالهاش به گنبد گردون، صدا فتاد |