کنم بر آن سر ببْریده گریه یا به تنَش

از ویکی تراث

کنم بر آن سر ببْریده گریه یا به تنَش از
ساکت اصفهانی



در قالب غزل

موضوع: امام حسین(ع)
کنم بر آن سر ببْریده گریه یا به تنَشکه روی خاک، درافکنْد خصم، بی‌کفنش
به راه دوست ز دشمن رسید هر تیریبه خنده باز، دهان کرده زخم‌های تنش
یکی نبود جز آن مرغ بال و پر، پُر خونکه تا خبر بَرَد از آن غریب، در وطنش
هر آن ‌چه گفت حسین، «العطش»، کنار فراتیکی نبود در آن‌ جا که بشْنود سخنش
به آن امید که او را کفن شود، پوشیدحسین، پیرهن کهنه، زیر پیرهنش
مکن دریغ تو از گریه بر حسینِ شهیدکه اشک چشم تو، مرهم شود، به زخم تنَش
کسی که رشتۀ ایجاد کائنات بُوَدبه دست او، ز قفا بسته دست با رسنش
چه جای اشک؟ که در ماتم حسین، رواستکه سیل خون رَود از جویبارِ چشمِ منَش
گرت هواست که بینی حسین و یارانشببین به خلوت دل، در میان انجمنش
ز گلستان نبی بود هر چه گل، چیدندکه شد به نرگس بیمار، منحصر، چمنش
جهان سراسر از آن، رشک باغ رضوان شدشکفت آن گل و عالَم از او، گلستان شد