کیست این مردی که رو در روی دنیا ایستاده؟ | | در دل دریای دشمن بیمحابا ایستاده؟ |
لرزه میافتد به جان خیل دشمن از خروشش | | وز نهیبش قلب هستی، نبض دنیا ایستاده |
میگذارد پای بر فرق شط از دریادلیها | | وه چه بشکوه و تماشاییست دریا، ایستاده |
گر چه زینب زیر بار داغها از پا نشسته | | تکیه کرده بر عمود خیمهها، تا ایستاده |
او که دارد فطرتی نازکتر از آیینه حتی | | در مصاف خصم چون کوهی ز خارا، ایستاده |
با غریو ما رأیتُ فِی البَلا اِلا جَمیلا | | پیش روی آن همه زشتی، چه زیبا ایستاده |
از قیام کربلا این درس را آموخت باید | | ظلم را نتوان ز پا انداخت، الا ایستاده |
این پیام تک سوار ظهر عاشوراست یاران | | مرگ در فرهنگ ما زیباست، اما ایستاده |