گفت زینب ما اسیران عزّ و جاهی داشتیم

    از ویکی تراث

    گفت زینب ما اسیران، عزّ و جاهی داشتیم



    در قالب غزل

    موضوع: امام حسین(ع)


    گفت زینب ما اسیران، عزّ و جاهی داشتیمدر مدینه، منزلیّ و بارگاهی داشتیم
    از مدینه، چون شدیم آواره تا در کربلاهمره خود، لشگر و میر و سپاهی داشتیم
    چون در آن صحرای محنت‌خیز، بگْشودیم بارکاروانیّ و علم‌داریّ و شاهی داشتیم
    در زمین کربلا کردیم اجلال نزولیاورانی باوفا و خیمه‌گاهی داشتیم
    کعبه‌ی عشق و محبّت کربلا بود و در آنچون حسین آن آیت حق، قبله‌گاهی داشتیم
    قهرمانانی که شیر از ترسشان، در لرزه بوددور ما بودند و ما، پشت و پناهی داشتیم
    ماهرویانی که چشم اختران، بُد محوشانهمره خود، در دل شام سیاهی داشتیم
    روزگار بی‌وفا! با ما ستم کردی چرا؟ما در این عالم، چه تقصیر و گناهی داشتیم؟
    لاله‌های دشت خون را سر بریدند از ستمما میان خیمه با حسرت، نگاهی داشتیم
    دشمن دون، سر برید از پیکر پاک حسینما ز داغ جان‌گدازش اشک و آهی داشتیم
    آن شبی کآتش زدند، اعدای دون بر خیمه‌هاچشم خود سوی نجف، بر داد‌خواهی داشتیم
    بانویی می‌گفت: یا جدّا به داد ما برسدختری می‌گفت: بابا ما پناهی داشتیم
    شرمیا از سطرسطر شعر تو در بزم عشقسوختیم مانند شمع و اشک و آهی داشتیم