گلخندهای که مهر به ماه خدا کند | | از پای روز، حلقۀ شب را جدا کند |
بر شانۀ سپیدهترین صبح بیغروب | | خورشید، آبشارِ طلایی رها کند |
میلاد مجتبیست که اعجاز مقدمش | | با باغ، آن کند که نسیم صبا کند |
آمد که با فروغ شبافروز روی خویش | | هر سو دری به خانۀ خورشید وا کند |
شب را به یمن مقدم او صبح کرده است | | هرکس چو ماه، در دل شبها دعا کند |
امشب که باغ خاطرهات را به یک نسیم | | غرق شکوفه، لعلِ لب مجتبی کند |
چون آسمان عاطفه، باران اشک باش | | تا گلشنِ ضمیرِ تو را با صفا کند |
چشم ستاره باش و به دامان شب ببار | | تا دردِ سینهسوزِ غمت را دوا کند |
بیگانه با تبسّمی این فصل را بخند | | تا باغ را به خنده لبت آشنا کند |
گلواژۀ نگاهِ تو در روح زردِ باغ | | جشن بهارگونهشدن را به پا کند |