هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شعر | عنوان =هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست | تصویر = | توضیح تصویر = | نام شعر = | نام شاعر =سیدرضا جعفری | قالب = غزل | وزن =فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن | موضوع =حضرت قاسم(ع) | مناسبت =مرثیه | زمان سرایش = معاصر | زبان = فارسی | تعد...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست
  | مطلع=هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = سیدرضا جعفری
  | نام شعر =
| مصحح =  
  | نام شاعر =سیدرضا جعفری
  | بخشی از دیوان =
  | بخشی از مجموعه اشعار =
  | قالب = غزل
  | قالب = غزل
  | وزن =فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
  | وزن =فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
  | موضوع =حضرت قاسم(ع)
  | موضوع =حضرت قاسم(ع)
  | مناسبت =مرثیه
  | قبلی =
  | زمان سرایش = معاصر
  | بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات =۸بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =
| یادداشت =
}}
}}
{{شعر}}


'''هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست''' شعری از [[سیدرضا جعفری]] از شعرای آیینی معاصر است. این شعر مرثیه گونه در قالب غزل در هشت بیت در وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن با موضوع حضرت قاسم(ع) سروده شده است.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{ب|هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست|در كنار ساحلم امّا به دريا راه نيست}}
{{ب|هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست|در كنار ساحلم امّا به دريا راه نيست}}
{{ب|تا مپندارند با مرگم تو مى‌ميرى بگو|اينكه می‌بينيد فعل است و ظهور، الله نيست}}
{{ب|تا مپندارند با مرگم تو مى‌ميرى بگو|اينكه می‌بينيد فعل است و ظهور، الله نيست}}
خط ۲۸: خط ۲۷:
{{ب|مى‌زنيدم ضربه امّا من نمى‌ريزم فرو|كوه را هيچ التفاتى بر هجوم كاه نيست}}
{{ب|مى‌زنيدم ضربه امّا من نمى‌ريزم فرو|كوه را هيچ التفاتى بر هجوم كاه نيست}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع حضرت قاسم(ع)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۳

هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست از
سیدرضا جعفری



در قالب غزل

با وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

موضوع: حضرت قاسم(ع)
هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيستدر كنار ساحلم امّا به دريا راه نيست
تا مپندارند با مرگم تو مى‌ميرى بگواينكه می‌بينيد فعل است و ظهور، الله نيست
در مسير لا و الا خون عاشق مى‏‌دوددر دل معشوق مطلق راه هست و راه نيست
كاروان تشنه اشكت را نشانم داده استمنزل من چشم‌هاى توست، پلک چاه نيست
روى بر سمّ ستوران دادم و گفتم به خاکدر مقام جلوهٔ خورشيد جاى ماه نيست
مى‌برى من را و پا را مى‌‏كشم روى زميندر ركاب شوق حرف از قامت كوتاه نيست
صوت داود است جارى از فضاى سينه‌‏امدر مسيرش استخوانى گاه هست و گاه نيست
مى‌زنيدم ضربه امّا من نمى‌ريزم فروكوه را هيچ التفاتى بر هجوم كاه نيست