شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌كس باور نداشت

از ویکی تراث

شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌كس باور نداشت عابر دلخسته از
یوسف رحیمی



در قالب غزل

با وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

موضوع: حضرت مسلم(ع)
شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌كس باور نداشتبار غربت را كسی از روی دوشش برنداشت
در نگاهش كوفه‌كوفه غربت و دلواپسیعابر دلخسته جز تنهایی‌اش یاور نداشت
بام‌های خانه‌های مردم بیعت‌فروشوقت استقبال از او جز سنگ و خاكستر نداشت
می‌چكید از مشک‌هاشان جرعه‌جرعه تشنگینخل‌هاشان میوه‌ای جز نیزه و خنجر نداشت
سنگ‌ها کی در پی شَقّ القمر بودند؟ آهنسبتی نزدیک اگر این ماه با حیدر نداشت
روی گلگون و لب پر خون و چشمان كبودسرگذشتی بین نامردان از این بهتر نداشت
سر سپردن در مسیر سربلندی سیره‌اشجز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت