فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم | | آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم |
هرچه عالم فخر دارد نزد من یک ارزن است | | من زنی هستم که در خانه پیمبر داشتم |
روزهایم شب نمیشد چشم او تا باز بود | | سایۀ خورشید را همواره بر سر داشتم |
عاشق این مرد بودن معجزه لازم نداشت | | چشمهایش را از اول نیز باور داشتم |
راههای آسمان را از زبان همسرم | | مثل آواز پر جبریل از بر داشتم |
آیهها تکرار او بودند و عمری بر لبم | | با طنین نام او قند مکرر داشتم |
چشم بر من دوخت در شعب ابیطالب گریست | | ناگهان یک آسمان در خود کبوتر داشتم |
جان خود را بر سر این عشق دادم عاقبت | | هدیه میدادم اگر صد جان دیگر داشتم |